جدول جو
جدول جو

معنی خالی گردانیدن - جستجوی لغت در جدول جو

خالی گردانیدن
(بِ وَدَ)
تهی کردن از چیزی.
- خالی گردانیدن سرای یا خانه، خانه را تخلیه کردن. ساکنان خانه را از خانه بیرون بردن.
- خالی گردانیدن مجلس، مجلس را خلوت کردن. مجلس را بی اغیار کردن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کَ / کِ دَ)
اظهار. (ترجمان القرآن) (تاج المصادر بیهقی). آشکار کردن. اداله. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَ دَ)
نابودساختن. دفع کردن. زایل کردن: پس خدای عز و جل رحمت کرد و آن قحط را زایل گردانید. (فارسنامۀابن البلخی ص 83). رجوع به ازاله و زایل کردن شود
لغت نامه دهخدا
(بِ مَ دَ)
خاص کردن. تخصیص دادن. مخصوص نمودن. اختصاص دادن، مقرب خود کردن. ندیم خاص خود کردن. محرم مجلس خاص خود کردن، خاص گردانیدن بچیزی. چیزی را بچیزی اختصاص دادن. مختص نمودن
لغت نامه دهخدا
(فَ گُ تَ)
حاکم کردن. (فرهنگ فارسی معین) : یک چندی او را در جهان والی گردانید اکنون او را وزارت میدهد. (سلجوقنامۀ ظهیری از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(بِ بَ بَ کَ دَ)
تهی شدن از چیزی. تعرّی. (منتهی الارب).
- خالی گردیدن سرای یا خانه، بدون ساکن شدن آن.
- خالی گردیدن مجلس، خلوت شدن آن. بدون بیگانه و اغیار شدن آن
لغت نامه دهخدا
تصویری از والی گردانیدن
تصویر والی گردانیدن
شهرپ کردن کنارنگ گردادند ن استاندار گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار